کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

نی نی من و بابایی

ماه پر استرس + عکسای بندر

عجب ماهی بود این ماه! هفته ی اولی که رفتیم بندر کیان سرما خورد که خب چیز جدیدی نبود،اتفاقاتی که تو این ماه افتاد انقدر سختر بود که سرما خوردگی در مقابلش هیچ بود! میگن تو جهنم یه عقرب هایی هست که آدم از ترس به مارهایی که اونجاست پناه میبره! حالا حکایت منه،حاضر بودم کیان ده بار سرما بخوره ولی ... هفته ی دومی که بندر بودم بدن کیان کهیر زد!!!من اصلا تو عمرم کهیر ندیده بودم و نمیدونستم این چیه؟یه روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم رو پای کیان یه عالمه جای گزیدگی مثل نیش مورچه قلمبه قلمبه شده.ینی اول خاله نغمه دید و گفت الهی بمیرم پاشو مورچه زده منم خیلی تعجب کردم و گفتم آخه اینجا که مورچه نداره.خلاصه به همون نام و نشون یک هفته به همین من...
26 آذر 1392

پسرم دو ساله شد

با سه روز تاخیر تولدت مبارک نازنینم... این جریان دستت باعث شد که من زیاد از تولدت و دو ساله شدنت لذتی نبرم ینی خورد تو ذوقمون از پروردگارم برات بهترین ها رو آرزومندم.امیدوارم همیشه به آرزوهات برسی و یه مرد کامل و واقعی بشی. شیرین زبون من یه تولد کوچولو تو بندر برات گرفتیم و تو با پسرخاله هات کلی آتیش سوزوندی و کلی بهت خوش گذشت.فرداش هم که دیروز باشه با بابایی برگشتیم اصفهان.بعد از سه هفته برگشتم سر خونه زندگیم.ماجرای این سه هفته رو هم تو پست بعدی با عکس میذارم. دیگه حرفم نمیاد بریم عکس ببینیم       اینم بردیا خان رفیق شفیق کیان و پرهام کوچولو قرررررربون اون اثر انگشتت روی کیک برم ...
13 آذر 1392

دست تو ،قلب من!

انقدر حالم گرفته است که خدا میدونه!!! نمیدونم والا چه حکمتی تو کار بود که انقدر الکی الکی با یه پرت شدن از رو مبل باید دست کیانم ترک برداره و مجبور بشیم گچ بگیریمش!!! لحظه ای که دکتر داشت عکس دستشو با دقت نگاه میکرد قلب من تند تند میزد و لحظه ای که گفت دستش مشکوک به شکستنه اشکام ناخوداگاه سرازیر شد.دیگه نمیتونستم حرف بزنم... خدایا شکرت که به همین جا ختم شد و پسرم حالش خوبه ولی کاش این دو هفته زود بگذره طاقت ندارم دست کیانم رو اینجوری ببینم. اصلا حوصله ی نوشتن ندارم.حس میکنم باشکستن دست کیان قلب من هم شکسته! فردا تولد پسریمه عشق من تولدت مبارک اینم از روزگار ما! الهی مادرت بمیره.کاش دست من اینجوری  شده بود! ...
10 آذر 1392
1